جدول جو
جدول جو

معنی چشم پزشک - جستجوی لغت در جدول جو

چشم پزشک
پزشک معالج چشم طبیبی که بیماریهای چشم را مداوا کند کحال
تصویری از چشم پزشک
تصویر چشم پزشک
فرهنگ لغت هوشیار
چشم پزشک
پزشکی که بیماری های چشم را معالجه می کند، کحال
تصویری از چشم پزشک
تصویر چشم پزشک
فرهنگ فارسی عمید
چشم پزشک
Ophthalmologist
تصویری از چشم پزشک
تصویر چشم پزشک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چشم پزشک
офтальмолог
دیکشنری فارسی به روسی
چشم پزشک
Augenarzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
چشم پزشک
офтальмолог
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چشم پزشک
okulista
دیکشنری فارسی به لهستانی
چشم پزشک
眼科医生
دیکشنری فارسی به چینی
چشم پزشک
oftalmologista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چشم پزشک
oculista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چشم پزشک
oftalmólogo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چشم پزشک
ophtalmologiste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چشم پزشک
oogarts
دیکشنری فارسی به هلندی
چشم پزشک
จักษุแพทย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
چشم پزشک
dokter mata
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
چشم پزشک
طبيب عيونٍ
دیکشنری فارسی به عربی
چشم پزشک
नेत्र विशेषज्ञ
دیکشنری فارسی به هندی
چشم پزشک
רוֹפֵא עֵינַיִים
دیکشنری فارسی به عبری
چشم پزشک
眼科医
دیکشنری فارسی به ژاپنی
چشم پزشک
안과 의사
دیکشنری فارسی به کره ای
چشم پزشک
göz doktoru
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چشم پزشک
daktari wa macho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چشم پزشک
চক্ষু বিশেষজ্ঞ
دیکشنری فارسی به بنگالی
چشم پزشک
چشم معالج
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم پوشی
تصویر چشم پوشی
انصراف، صرفنظر، اغماز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چشم پوشی
تصویر چشم پوشی
نادیده گرفتن گناه کسی را اغماض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دام پزشک
تصویر دام پزشک
پزشکی که بیماری جانوران، به ویژه چهارپایان را درمان می کند و برای این کار دورۀ دانشگاهی دیده است، بیطار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم پوشی
تصویر چشم پوشی
نادیده گرفتن جرم و گناه کسی، عفو، اغماض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم پوشی
تصویر چشم پوشی
نادیده گرفتن، بخشیدن، چشم خواباندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم پیش
تصویر چشم پیش
شرمنده خجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم پوش
تصویر چشم پوش
کسی که اغماض کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم پوش
تصویر چشم پوش
ویژگی کسی که چیزی را نادیده بگیرد یا از جرم و گناه کسی درگذرد، چشم پوشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم پیش
تصویر چشم پیش
شرمنده، خجل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم پیش
تصویر چشم پیش
شرمنده، شرمسار، خجل، برای مثال کنون از تنگدستی چشم پیشم / که شرم است از هواخواهان خویشم (نزاری - مجمع الفرس - چشم پیش)
فرهنگ فارسی عمید